کافه درهم

نوشتن را وقتی آغاز کردم که تو را در اینجا نیافتم

کافه درهم

نوشتن را وقتی آغاز کردم که تو را در اینجا نیافتم

ناراحتم

گرگ ها به دورش حلقه زده اند کم کم او را به سمت خود میکشند 

او را از من دورش می کنند

چشم های دریده اشان را به من و نی کوچکم دوخته و با نیشخندی آتش دلم را شعله ور تر می کنند

بره ی کوچک و ساده من

دارد از من دور میشود

گرگ ها دورش کرده اند

.

.

.

.

مداد

نظرات 2 + ارسال نظر
آقای نون یکشنبه 2 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 03:37 ق.ظ http://maste-may.blogsky.com

سلام. اومدم وبلاگت رو خوندم. خیلی فضای سنگینی داره. پس زمینه سیاه و نوشته های رمز و رازی و غمگین. چرا جلو قلمت رو می گیری؟ چرا نمی ذاری به زبون کوچه بازاری هر چی تو دلش داره رو تخلیه کنه و آروم بشه؟
فکر می کنم اگه از نوشتن برای آزوم شدن استفاده کنی بهتر نتیجه بگیری.
ممنون که به من سر زدی. از این به بعد .بلاگت رو دنبال می کنم.

salam merC ke oomadi hala miam bloget migam behet mofasal :D

بهروزپور دوشنبه 17 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:04 ب.ظ http://english2011.blogsky.com/

موفق باشی

merC :) ham vase arezooye moafaghiat ham vase inke oomadid blogam :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد